Dec 30, 2005

می خواهم کتاب بنویسم

این روزها در فکر نوشتن کتابی درباره اینجا و برخی تجربه هایم هستم . این اولین تجربه من در نوشتن کتاب خواهد بود . یک مقدار می ترسم که نتوانم تمامش کنم . من از جمله روزنامه نگارانی بودم که همیشه دوست داشتم کوتاه بنویسم . در لابه لای کارهایم هم بندرت مطلب بیش از نیم صفحه پیدا می کنید مگر اینکه گزارش خبری بوده و احساس کرده ام وقایع آن باید به صورت سند مکتوب باقی بماند مثل دادگاه هاشم آقاجری یا زهرا کاظمی و نظایر آنها . به خاطر همین خصلتی که در نوشتن دارم، فکر کنم کتابم 50 صفحه بیشتر نشه !!!!!!!! البته درکتاب ، عکس های زیادی استفاده خواهم کرد تا حجم صفحات بالاتر بره ( کلک روزنامه نگاری!!!!!!! )در هر صورت خواستم که تصمیمم را اینجا مطرح کنم شاید این طوری با انگیزه و پشتکار بیشتربه دنبال نگارش کتاب باشم . فعلا درباره محل و زمان انتشار حرفی نمی زنم چون خیلی خیلی زود است . فقط می خواهم بنویسم و بنویسم . برای اینکه خوش قولی ام را بهتان نشان بدهم پارگراف اول از چندین صفحه ای را که نوشته ام برایتان می گذارم تا نظر بدهید . ممنون از همه دوستان و بازدید کنندگان . راستی می توانید بنویسید که چه سوالاتی درباره اینجا دارید تا ان شالله بتوانم پاسخشان را برایتان پیدا کنم و در کتاب بیاورم
آغاز کتاب :"برف نیست ، یخ است . دانه های یخ است که می بارد. ریز می بارد اما انبوه. باد نیست ، کولاک است . دانه های یخ برجای مانده از بارش شب قبل به آسمان پرتاب می شوند.زمین دیده نمی شود. آسمان دیده نمی شود. مرز میان زمین و آسمان در هم شکسته است . آنچه دیده می شود ، دانه های یخ است و رقص آنان در کولاک . کولاکی که به یاری دانه های یخ آمده است تا یکی کردن زمین و آسمان این سرزمین را امتداد بخشد
شب نیست ، صبح است . لحظاتی پیش از فرود هواپیما ، وقت محلی هشت و سی دقیقه صبح روز دوشنبه هفتم فوریه 2005 اعلام شد. اما ، در نخستین قدم هنگام خارج شدن از هواپیما آنچه می بینم تاریکی شب است . آشوب زده هستم . صبح است اما با معنای شب . صبحی تاریک تر از شب

Dec 27, 2005

غروب خورشید

دیروز ساعت حدود چهار عصر بود که خورشید غروب کرد. اینجا سر کوچه ای است که خانه ما در آنجا واقع شده و تابلوی توقف را هم که می بیند جنب به اصطلاح بزرگراه بثل واقع شده است . مابقی ، بیابان یخی است که در امتداد آسمان کشیده شده است Posted by Picasa

Dec 25, 2005

کریسمس -2

Posted by Picasa

کریسمس -1

اکثر اسکیموها ی ساکن بثل که مذهب آنها ارتدوکس روسی است ، هفتم ژانویه را به عنوان روز تولد مسیح ، جشن می گیرند .آنها آیین مخصوصی را هم دارند که اگر من توانستم در جشن آنها شرکت کنم حتما برایتان خواهم نوشت . با این وجود ، نمای شهر بثل تا حدی رنگ و بوی کریسمس را می د هد. بعضی از خانه ، چراغ کنی شده اند و بعضی ها نیز نمادهای این سرزمین را از جمله گوزن شمالی را به صورت ماکت نورانی در آورده اند. جالب است که بدانید امریکایی های ساکن بثل از درخت کریسمس شان هم عروسک های اسکیمویی آویزان کرده اند. دیشب به همراه یکی از دوستان مان به کلیسا رفتیم و در مراسم ویژه کریسمس که البته خیلی ساده بود ، شرکت کردیم . این اولین بارم بود که در جشن کریسمس شرکت می کردم . یک بچه را هم غسل تعمید د ادند. در مجموع جالب بود Posted by Picasa

Dec 22, 2005

شب یلدا

دیشب جشن کوچکی به مناسبت شب یلدا در خانه مان راه انداختیم .پذیرایی به صرف شام شامل زرشک پلو ، خورش آلو ، خورش فسنجان ، زعفران پلو و استانبولی پلو به همراه انار دانه شده و آب انار و سالاد میوه بود. بعد از شام هم چای زعفران . البته کلی آجیل از تهران خریده بودم اما این یک قلم را به مهمانها ندادیم ! خوشبختانه !! بیشتر انارها هم ماند و خودمان داریم می خوریم Posted by Picasa

Dec 21, 2005

سورتمه رانی -4

Posted by Picasa

سورتمه رانی -2

خیلی ها هم از روستاهای اطراف به شهر ما آمده بودند تا خرید کنند Posted by Picasa

سورتمه رانی -3

هر سورتمه موتوری فقط مجاز به حمل دو نفر است . برای بالا بردن ظرفیت همراهان ، برخی جعبه های چوبی را که درعکس هم می بینید به سورتمه شان وصل می کنند که دو نفر درآن می توانند بنشینند. البته از این جعبه ها برای حمل خوراکی و دیگر چیزها نیز استفاده می شود.سورتمه اکثر کسانی که در روستاهای اطراف بثل زندگی می کنند این طوری است تا راحتتر بتوانند خرید کنند Posted by Picasa

سورتمه رانی -1

این هفته هوا آفتابی بود و اکثر ساکنان بثل روی رودخانه یخ زده سورتمه رانی کردند.ما هم همین طور. بنا دارم که امسال حتما سورتمه های واقعی را که بیش از 12 سگ آن را می کشند ، سوار بشم و آن وقت از ین سورتمه های واقعی برایتان عکس هم بگیرم Posted by Picasa

Dec 16, 2005

دومین زمستان -3

 Posted by Picasa

دومین زمستان -2

 Posted by Picasa

دومین زمستان -1

این دومین زمستانی است که من به آلاسکا آمده ام . همه چیز مثل زمستان قبلی است اما مانع از آن نمی شود که دوباره متحیر شوی . خورشید ساعت 11 صبح طلوع می کند و ساعت 4و نیم عصر هم غروب می کند اما روشنایی دیرهنگام و تاریکی زود هنگام ، هیچ کدام باعث توقف و سکون زندگی در سرمای منهای 20 درجه با بادهای یخی که سردی هوا را شدت می بخشد ، نمی شود. زمستان بثل را بیشتر از تابستانش دوست دارم یک علتش زیبایی نور تیرهای چوبی برق در میان تاریکی آسمان و سفیدی زمین است که گرمای خاصی را متبلور می کند  Posted by Picasa

Dec 10, 2005

کجا بودم

دوستان خوبم سلام . من از سفر برگشته ام . حتما با این عکس فهمیده اید که کجا رفته بودم .  Posted by Picasa