Mar 17, 2006

فیلم کوتاهی از بثل


DSCN3605
Video sent by setareheghotbi
فیلم کوتاهی که می بینید از روستای بثل در جنوب غربی آلاسکا که محل زندگی من است ، گرفته شده است

12 comments:

Anonymous said...

دوستان عزیزی که کامنت گذاشته بودید خیلی ممنون. شرمنده ام که با تغییراتی که دادم کامنت هایتان پاک شد اما فکر کنم الان خیلی ها بتوانند فیلم را ببینند. منتظر اعلام نظر شما دوستان خوبم هستم

Anonymous said...

سال نو مبارك
از طرف من، مهدي ، محمد باريكاني و تمام بچه هايي كه اينجا به تو سلام مي رسونند سال خوبي داشته باشي

Anonymous said...

سلام
ارسال فیلم ابتکار خیلی جالبی بود ...باز هم از این کار ها بکنید...
باز هم سال نو رو تبریک میگم
سلام برسونید...
ممنون

Anonymous said...

hello (again)
what was the duration of your short movie ?
i was able to watch just 9 sec s of that ....
i seems to be 1 min ...
??????????

Anonymous said...

سلام...احوالپرسی نمیکنم چون میدونم حالت خوبه....خوب این از اولیش..من هر کاری کردم نتونستم فیلم رو ببینم....وارزوی موفقیت و خوشحالی براتون دارم....

اینم عیدی من به شما

آه! اي پيك دل انگيز بهار
كه صفا همره خود مي آري-
با توأم! با تو كه در دامن خود
سبزه و سنبل و سوسن داري،
دم به دم بر لب جوي وسرِ كشت
مي نشيني ّ و گلي مي كاري...
آه! اي دخترك افسونكار
پاي هرجاي نهي، سبزه دمد،
دست هرجاي زني، گل رويد-
در تنت پيچد امواج نسيم:
لطف و خوشبويي و مستي جويد.
با بناگوش تو، مهتاب بهار
قصه ي بوسه ي عاشق گويد.
آمدي باز و سپاس است مرا.-
دوش تا صبح در آن باغ بزرگ
همه دانند كه مهمان بودي،
گاه، سرمست و صراحي در دست
پاي كوبان و غزلخوان بودي،
گاه افتاده در آغوش نسيم
شرم ناكرده وعريان بودي.
تا سحر هيچ نياراميدي.-
خوب ديدم كه در آن باغ بزرگ
همه شب ولوله بر پا كردي،
در چمن، زان همه بي آزرمي
چشم و گوش همه را واكردي!
غنچه ها وقت سحر بشكفتند:
باغ را خرم و زيبا كردي.
هر چه كردي همه زيبايي بود.-
ليك، از خانه ي همسايه چرا
گوشت آواي تمنا نشنيد؟-
در پس ديده ي چندين كودك
ديده ات بارقه ي شوق نديد،
وين سرانگشت تو در باغچه شان
هيچ نقش گل و سوسن نكشيد
از چه پاي تو بدانجا نرسيد؟
آه از آن كوزه كه با شوق و اميد
دستي اندود بر او تخم ِ‌گياه؛
رفت و آورد سپس كهنه ي سرخ
تا بدوزد پي آن كوزه، كلاه!
كودكان در بر او حلقه زدند
خيره، بر كوزه فكندند نگاه!
-آخر آن كوزه چرا سبز نشد؟
از چه در خانه ي آنان اثري
ننهادي ز دل افروزي ي ِ‌خويش؟
از چه در باغچه شا ن ساز نكرد
بلبلي نغمه ي نوروزي ي ِ خويش؟
گرم كاويدن و پاي افشاني ست
ماكياني ز پي روزي ي ِ خويش...
يكه تاز سر اين سفره همه اوست.-
دانم اي پيك! در آن خانه ي تنگ
جز غم و رنج دلازار نبود،
اين چنين خانه ي اندوه فزاي
در خور آن گل بي خار نبود!
ليك با اين همه، اين دل شكني
به خدا از تو سزاوار نبود،
كودكان ديده به راهت دارند...

با با مسعود said...

با سلام اگه ميشه در مورد زبان و فرهنگ اسکيمو ها بنويسيد اگر هم امکانش هست ازشون عکس يا فيلم راستي پيشاپيش سال نو رو به شما و همسر گرامي تبريک مي گم

مهرداد said...

سلام
خیلی وبلاگ جالب و خوندنی دارید
واقعا لذت بردم
با اجازتون به شما لینک میدم
سال نو هم مبارک
موفق باشید

Anonymous said...

اکرم جون چقدر خوشحال شدم که صداتو شنیدم البته توی فیلم کاش طولانی تر بود

نسرین said...

اکرم جان بعضی وقت ها از دست غربت و آب و هواش که غر غر می کنم به خودم میگم برو یه سر به وبلاگ اکرم بزن و یاد بگیر! واقعن این روحیه ات رو تحسین می کنم و امیدوارم در اون هوای برفی دلت همیشه بهاری باشه.سفره ی هفت سین ات هم خیلی خوشگل شده.سال نو رو هم پیشاپیش تبریک می گم.

farhad said...

خیلی د

farhad said...

سلام خانم دیداری فیلم را نتونستم ببینم
خیلی دوست دارم فیلم را ببینم ولی امکانش نیست ،به نوشتن وبلاگ ادامه بدید چون خیلی جالب است و از شوهرتان هم بنویسید.
فرهاد ملکی از شهرری

farhad said...

باز هم سلام فرهاد هستم از شهرری امیدوارم به نوشتن ادامه بدید متاسفانه هنوز نتونستم فیلم را ببینم خیلی دوست دارم ببینم امیدوارم موفق باشید ما را از خودتان بی خبر نگذارید