Nov 6, 2007

طلوع خورشید

زیباترین تصویری که من در بتل تا کنون دیده ام ، طلوع و غروب خورشید بوده است

Oct 28, 2007

جوابها

خانه: اسکیموهای آلاسکا، در خانه های یخی یا ایگلو زندگی نمی کردند و نمی کنند. معمولا اسکیموهای ساکن کانادا خانه های خود را از قالب های یخ درست می کردند. در سالیان گذشته ، اسکیموها خانه هاشون را با چوب و پوست حیوانات به صورت چادر درست می کردند. اما الان که همه خانه ها از چوب هستند
اطلاعات: یکسری از چیزها را خب اینجا می بینم ، یکسری چیزها را از دیگران و از جمله از همسرم می پرسم و یکسری چیزها را در کتابها و مجلات می خوانم . آنچه که من می نویسم قطعا ناقص است . امیدوارم که بتوانم بیشتر و مستندتر بنویسم
وطن: درباره موضوع وطن خیلی فکر کردم. وطن برایم معنی پیچیده و در عین حال ساده داره. شاید آنهایی که خیلی دنبال ترک کشور بوده اند و این کار را کرده اند و مدتها نتوانسته اند به ایران برگردند درک بهتری از معنی وطن دارند.اما، من که فقط سه سال است از ایران رفته ام و در این مدت سه بار هم به ایران آمده ام. بنابراین احساس " حسرت" ندارم. منظورم این است که احساس نمی کنم که راه برگشت به ایران را ندارم. اتفاقا یک وقتهایی هم خیلی خوشحالم که توانسته ام از کشورم به آلاسکا بیام و چیزهایی را تجربه کنم که حتی فکرش را هم نمی کردم. یادم دفعه اول که ایران آمدم، یکی از دوستانم راجع به همین موضوع ازم سوال کرد و به نظر می رسید که انتظار داشت روحیه ملی گرایی را از جوابم دریافت کنه اما بهش گفتم اگر خانواده ام در هلند زندگی می کردند دلتنگ هلند می شدم.خیلی جا خورد. بعد بهم گفت بابا خیلی غرب زده شده ای. ولی این احساس واقعی ام بود بعد از نه ماه دوری از ایران.
هر کس می تونه تعریف خودش را و دلتنگی خودش را از وطن داشته باشه. همه این تعریف ها و دلتنگی ها هم قطعا قشنگ و ارزشمند هستند. برای من، " خاطرات" ی که از هر کس و هر جا و هرچیزدارم، ارزشمندند. همیشه با یاد مامانم و خانواده ام، یاد ایران هستم. همان قدر که دلتنگ کار روزنامه نگاری می شوم دلتنگ ایستادن در صف نانوایی هم می شوم.به خاطر همین هر وقت که ایران می ایم به مامانم می گم که نان خریدن با من. وای، یک وقتهایی خیلی خیلی دلتنگ شنیدن صدای اذان ظهر می شم .
مطمئن هستم اگر یک روزی از بتل بروم ، دلم برایش خیلی تنگ میشه. برای خاطراتی که ازش دارم. بتل برای من معنی وطن را هم می تونه داشته باشه چون ازش خاطره دارم. اگر جای دیگری هم بروم زندگی کنم دوباره آنجا هم می تونه برام معنی وطن را بده . درست یا غلط ، این حساس واقعی من است. می دونم که زمان و شرایط هم
در رسیدن به این باور، موثر است. شاید سال دیگه تعریف دیگری از وطن داشته باشم
فکر کنم همه سوالها راجواب دادم.

Oct 25, 2007

رنگین کمان



تابستان امسال خیلی زیاد رنگین کمان دیدم اما یکی از آنها واقعا بی نظیر بود. یک روز هم ، رنگین کمانی در آسمان بتل شکل گرفت که هر دو نقطه ابتدا و انتهای نیمدایره آن را می شد دید. جالب تر این که بعد از چند ثانیه ، یک رنگین کمان دیگر به موازات آن تشکیل شد. واقعا زیبا بود. از هر دوی این رنگین کمان ها فیلمبرداری کرده ام.راستی ، یادم رفته بود که خبربدهم همسرم یک دوربین فیمبرداری دیجیتالی کاملا حرفه ای برایم خریده . دارم از جاهای مختلف بتل فیلمبرداری می کنم . اگر بشه شاید بعضی از آنها در وبلاگم نمایش بدهم

Oct 14, 2007

برف-2


برف-1


دیشب یک عالمه برف بارید و همه کلی ذوق زده شدند. من هم همین طور. بخاری هیزمی ما یکسره روشن بود و بساط آش رشته و چایی در کنار آن، به راه بود

Sep 29, 2007

گوزن شمالی



این بچه گوزن شمالی را که به انگلیسی به آن "موس" می گویند، در مسیر انکریج -ویدئیر دیدیم

Sep 27, 2007

سمور دریایی

اینها هم چند تا سمور دریایی هستند

یخچال های طبیعی-7


Sep 23, 2007

یخچال های طبیعی-6



قبل از نزدیک شدن به این یخ ها، کاپیتان سرعت کشتی را خیلی کم کرد و بعد هم کشتی را خاموش نگه داشت. چون با صدای موتور کشتی، توده هایی از یخ فرو می ریختند. البته خاموش کردن موتورکشتی به خاطرحفظ آرامش موجود برای حیوانات دریایی آن منطقه هم بود

یخچال های طبیعی-5

یخچال های طبیعی-4



البته بعضی ها هم با قطاری که در جاهای دیدنی اطراف انکریج و فربنکز( دیگر شهر بزرگ آلاسکا)ایستگاه دارد، به این مکان توریستی آمده بودند

یخچال های طبیعی -3

این، همان کشتی است که به ونکوور می ره. برای دیدن یخچال های طبیعی هم ما سوار کشتی شدیم و چندین ساعت روی آن بودیم اما کشتی ما خیلی کوچک تر از این بود

یخچال های طبیعی -2

خیلی ازتوریست ها از کانادا به اینجا آمده بودند. یک کشتی خیلی بزرگ و کاملا مجهز بین این شهر و ونکوور در رفت و آمد است که فکر کنم هر مسیر تقریبا دو تا سه هفته طول بکشد

یخچال های طبیعی-1

اینجا "ویدیئر" ، مکانی توریستی در فاصله 120 کیلومتری جنوب شرقی انکریج ، است. اینجا به داشتن یخچال های طبیعی در آلاسکا مشهور است.تابستان دو ماه پیش اینجا رفته بودیم و خیلی خوش گذشت

Aug 29, 2007

و البته پشه های بثل هم که جای خود را دارند

گلهای پنبه ای آلاسکا

این هم عکسی از گلهای "پنبه ای آلاسکا" که دشت های بثل را در ماه های جون و جولای می پوشانند


خانه دودی-3

این هم یک خانه دودی است. راستی ،من یک بار از این ماهی های دودی خورده ام. جویدنش خیلی سخت بود چون خیلی خشک و سفت بود. برای من مزه ای نداشت. در هر صورت این غذای اصلی و مورد علاقه اسکیموها است

ماهی دودی-2

چوب ها را داخل منقل بزرگی می سوزاند

ماهی دودی

اسکیموها ، معمولا بیشتر ماهی هایی را که برای زمستان نگه می دارند، خشک و دودی می کنند. یک اتاق مخصوص برای این کار هست که بهش خانه دودی می گویند. داخل این خانه که به صورت یک اتاق است، مقدار زیادی چوب را به صورت مداوم به مدت یک هفته یا دو هفته می سوزاند. دود حاصل از این چوب ها، باعث دودی شدن ماهی هایی می شود که داخل این اتاق آویزان شده اند. اسکیموها بعضی از ماهی ها را به صورت درسته خشک می کنند . بعضی از ماهی ها را هم فیله کرده و به صورت نوارهای باریکی می برند . این شیوه بیشتر درمورد " شاه ماهی" و ماهی قرمز" سلمن کاربرد داره.

Jul 13, 2007

حوض ماهی


فیش کمپ ها در عین سادگی خیلی بجا ساخته شده اند. در قسمتی از آنها یک فضای بزرگ مثل حوض برای ریختن ماهی ها هست. فضایی برای خرد کردن ماهی و بعد آویزان کردن ماهی ها روی چوب

صید

این آقای اسکیمو برای دوستم ماهی گیری می کند.هفته پیش که من در فیش کمپ دوستم بودم، شصت تا ماهی صید کرده بود. اکثر آنها ماهی سمن قرمز و برخی از آنها شاه ماهی سمن بودند که خیلی خیلی بزرگ هستند

خانه ماهی ها



اینجا هم " فیش کمپ" یکی از دوستانم است. فیش کمپ خانه ای است که اسکیموها اکثر روزهای تابستان را آنجا می گذارند. این خانه ها در کنار رودخانه واقع شده اند. از آنجا که ماهی غذای اصلی اسکیموها است، آنها تقریبا هر روز به ماهی گیری می روند و ماهی ها را در این خانه ها در مجاور آفتاب خشک و دودی می کنند

عقاب



بالای یکی از شاخه های این درخت در حوالی جایی که چادر زده بودیم، عقابی نشسته بود. نتوانستم نزدیک تر از این عکس بگیرم

لانه پرندگان



چند روز پیش با قایق رفته بودیم کمپینگ. این عکس را آنجا گرفتم. لانه پرندگان در حاشیه رودخانه به نظرم تصویر زیبایی اومد . گلهای زنگوله ای که اسمش را هم نمی دانم، اولین بار بود که در آلاسکا می دیدم

Jun 5, 2007

اصفهان-4


Traditional market place, Bazaar, in Naghsh-i Jahan Square.

اصفهان-3


اصفهان-2


Naghsh-i jahan Square in Isfahan.

اصفهان-1

ایران که بودم، مسافرت کوتاهی هم به اصفهان داشتم
Photo: The bridge of 33 arches, located in Isfahan. In Farsi, the bridge is called Sioseh Pol. Isfahan is one of the oldest cities of Iran, located 400 KM south of Tehran. Isfahan is famous for its Islamic architecture with many beautiful palaces, mosques, and minarets. It is said that Isfahan is half of the world.

May 24, 2007

تهران-3



این عکس را در بازار بزرگ تهران گرفتم. قیمت هر شلوارک، هزار و پانصد تومان بود

تهران-2


تهران-1


کوههای انکریج همیشه من را یاد تهران می اندازه. این عکس از تهران را بیشتر برای دوستان امریکایی ام گذاشته ام که ببینند تهران چه شکلی است. خوشبختانه اکثر امریکایی هایی که با آنها رفت و آمد دارم، نسبت به کشورهای خاورمیانه و از جمله ایران، نگرش بدبینانه ندارند. منظورم، نگاه سیاسی نیست. بلکه نگاه فرهنگی به این کشورها و از جمله ایران است. اما با چند امریکایی هم مواجه شده ام که فکر می کنند ایران ،یک بیابان است و مردمش با شتر این طرف و آن طرف می روند. گرچه به نظر من بیابان هم زیبایی خاص خودش را داره اما وقتی آنها این طور می گفتند خیلی بهم بر می خورد. یکی از این افراد، همیشه راجع به ایران خیلی سوال می پرسید و حتی محض نمونه یک سوالش هم بی طرفانه نبود. وقتی بهش می گفتم که ایران از نظر شلوغی و ساختمان های بلند و ترافیک ،یک جایی مثل نیویورک است، یک جور مسخره آمیز نگاهم می کرد. این عکس را به همراه عکس های دیگری از پارک های تهران و ... دیروز بهش نشان دادم. چشم هاش چهار تا شد! یکی از دوستانم که اسکیمو است ، جز بثل و دهاتی که در آنجا بزرگ شده، هیج جای دیگری را ندیده است. حتی به انکریج هم سفر نکرده است. وقتی برایش از کوههای تهران حرف می زدم و می گفتم که مثل انکریج است ، بهم گفت که هیچ تصویری از انکریج و یا شهر ندارد. این عکس را با عکس های دیگری که از انکریج داشتم ، بهش نشان دادم و خیلی خوشش اومد. همان قدر که " رو کم کنی" بهم مزه داد این هم بهم مزه داد

May 20, 2007

عکسی از کوچ عشایر

این عکس مال وبلاگ برادرم است که اخیرا به جشنواره کوچ عشایر در اردبیل رفته بود. برادرم برای یک سازمان غیر دولتی به نام " سنستا"کار می کنه. کار این تشکل غیر دولتی در حوزه محیط زیست و جوامع روستایی است. عکس هایی دیگر را می توانید در ادرس زیر ببینید.
راستی من در یک ماه و نیم گذشته در ایران بودم و الان چند روزی است که برگشته ام

Mar 12, 2007

روستای هوپربی-2

وقتی هواپیما بر زمین نشست، یکی از کارکنان کلینیک "هوپربی" که مردی اسکیمو بود، با این وسیله نقلیه که در عکس می بینید، ما را به کلینیک رساند. این وسیله نقلیه که اسمش " چهار چرخه" است، در اکثر روستاها وجود دارد. در دو طرف قسمتی که راننده این خودرو می نشیند، دو نفر می توانند بنشینند البته به صورت لمیده. جعبه وصل شده به خودرو، هم محل قرار دادن بار و وسایل است و هم مسافر

روستای هوپربی-1

اینجا روستای" هوپربی" است که در غرب آلاسکا مشرف به دریای برینگ ، واقع شده است. من پریروز به این روستا رفتم و تقریبا چهار ساعت آنجا بودم. قبلا گفته بودم که در 55 روستای واقع شده در منطقه کاسکوکویم ، بثل تنها جایی است که بیمارستان دارد و بقیه روستاها، دارای یک کلینیک بسیار کوچک شبیه خانه های بهداشت ایران، هستند. معمولا در هر یک از این خانه های بهداشت دو یا سه نفر رابط پزشکی با بیمارستان بثل هستند. این افراد دوره های کوتاه مدت آموزشی را در بیمارستان بثل می گذارند تا بتوانند بیماریهای معمولی را درمان کنند. البته برای درمان، به طور تلفنی با پزشکان بثل در تماس هستند.وقتی که کسی حالش بسیار بد است، از طریق بیمارستان بثل، یک هواپیما با یک تیم پزشکی به روستاها فرستاده می شود و بیمار را به همراه یکی از اعضای خانواده اش به بثل می آورند تا در بیمارستان بستری شود. تمام هزینه ها به حساب بیمارستان بثل که دولتی است، می باشد. روز یکشنبه ، یک بچه چند ماهه حالش بد بود و لازم بود که به بثل بیاد. این فرصت هم برای من فراهم شد تا همراه دو تا پرستار با هواپیمای کوچک به این روستا برویم . یک ساعت مدت زمان پرواز ما از بثل به این روستا بود. این عکس حوالی ساعت هفت شب گرفته شده است

Mar 10, 2007

پاسخ سوالها

نفیسه جان : نوروز امسال من بثل نخواهم بود
سیمین جان : برایت ایمیل فرستادم اگر دریافت نکرده ای ، در تازه ترین مطلبم برایم کامنت بگذار تا دوباره بفرستم
آقای درخشان: دیلینگهم از بثل فاصله داره و من هم آنجا تا حالا نبوده ام. در حال حاضر شاغل هستم و سرم شلوغه. فکر نمی کنم که بتوانم همکاری کنم . در هر حال ممنون و امیدوارم که موفق باشید
درباره آدرس پستی هنرپیشه ها، بنده هیچ اطلاعی ندارم

Mar 7, 2007

ماهی گیری در زمستان

ماهی و ماهی گیری پیوند عجیبی با زندگی اسکیموها داره. آنها حتی زمستان ها هم دست از ماهیگیری بر نمی دارند. گرچه رودخانه کاملا یخ زده است اما با یک وسیله مخصوص که ماننده" دریل" است ، یخ های روی رودخانه را سوراخ می کنند تا به آب برسند. بعد، یک تله استوانه ای را داخل آب کرده و می گذارند یک روز یا بیشتر آنجا بماند و این گونه، ماهی ها به دام می افتند. اسم این نوع ماهیگیری به انگلیسی " آیس فیشینگ" است. البته این نوع ماهی ها ، سمن نیستند. بلکه نوعی ماهی سفید هستند. ماهی هایی که در عکس می بینید ازهمین طریق صید شده اند. . ماهی خشک شده نیز از غذاهای اصلی اسکیموهاست. برای خشک کردن ماهی، آن را از طرفین بریده و بعد شکاف های متعددی را به طور افقی در شکم ماهی ایجاد می کنند. این شکاف ها تقریبا تا بخش میانی گوشت ماهی زده می شود. بعد روی آن نمک پاشیده و بالای تخته های چوبی که مخصوص این کار می سازند، آویزان می کنند. البته در این عکس، ماهی ها روز تخته چوبی پشت پنجره خانه یکی از اسکیموها در حال خشک شدن هستند

Feb 6, 2007

سرسره بازی روی برف

چند روزپیش با بچه های کلاس رفته بودیم " سرسره بازی روی برف" . چیزهایی که دست بچه هاست، یک بشقاب خیلی بزرگ پلاستیکی است که برای سرسره بازی روی برف است. داخل آن می نشینند و از بالای تپه سر می خورند تا پایین. بعد از دو ساعت بازی، به مدرسه برگشتیم و شیرکاکائو خوردیم. خوش گذشت . من که دفعه اولم بود داخل این جعبه های پلاستیکی می نشستم و وقتی که از بالای تپه سر می خوردم ، بچه ها به قیافه ام می خندیدند. آخه ، بچه ها با سرعت زیاد هلم می دادند و یک وقت هایی اگر صاف نمی نشستم ، کله معلق می شدم

Feb 2, 2007

درباره مدرسه مون

به کارم خیلی علاقه مند شده ام . قلق بچه ها دستم اومده و می دونم که چه طوری باهاشون کار کنم. البته همکارانم می گویند که من زیادی باهاشون مهربون هستم! البته بعضی روزها از جمله روزهای دوشنبه، بچه ها زیاد حرف گوش نمی دهند و هی باید باهاشون کلنجار رفت. یک علت اصلی اش هم این است که دو روز (شنبه و یکشنبه) تعطیل بوده اند و یادشون می ره که باید کاردرسی انجام بدهند. با خیلی از بچه های کلاس های دیگر هم دوست شده ام. زنگ های تفریح عموما باهاشون "دنبال بازی" می کنم . خودشون به این بازی " تگ" می گویند. یک بازی گروهی است که یک نفر دنبال بقیه اعضای گروه می کنه و او را می گیره. بعد اون کسی که گرفته شده، دنبال بقیه می کنه تا یک نفر را پیدا کنه که جایگزین خودش بشه.این بازی وقتی که هوا خیلی سرده خیلی مزه می ده و برای ما "آدم بزرگها" خوبه که باعث میشه زیاد سردمون نشه. وگرنه بچه های اینجا عاشق سرما و برف بیشتر هستند. تقریبا همه دانش آموزان به محض وارد شدن به حیاط مدرسه، اول چندین غلت روی برفها می زنند و بعد بازی های دیگه می کنند. صحنه لذت بخشی است

Jan 29, 2007

سانفرانسیسکو-6


سانفرانسیسکو-5


سانفرانسیسکو-4

اینجا محله چینی ها در سانفرانسیسکو است که یکی از معروف ترین محله چینی ها در امریکا است

Jan 24, 2007

سانفرانسیسکو-3

پل "گلدن گیت"

سانفرانسیسکو-2

این هم جزیره ای که زندان" آلکاتراز" در آن واقع شده است

سانفرانسیسکو- 1

نمایی از شهر سانفرانسیسکو. من این عکس را وقتی که ابتدای خیابان "لامبارد" بودم ، گرفتم. یک قسمت از این خیابان کاملا حالت پیچ در پیچ داره که تابستانها ، اطراف آن با گل های رنگارنگ پوشیده شده است. که البته در این موقع که من آنجا بودم، گلی در کار نبود

سن خوزه-3

اینجا دانشگاه استنفورد است

Jan 22, 2007

سن خوزه-2

این نقاشی ها را در موزه سن خوزه دیدم. به نظرم خیلی جالبند

سفربه سن خوزه-1

در تعصیلات ماه ژانویه به مدت ده روز خونه یکی از دوستانم - فرانک- در سن خوزه کالیفرنیا بودم. تقریبا ده سال پیش با فرانک که روزنامه نگاره، در یکی از برنامه های خبری آشنا شدم و کلا شاید سه بار همدیگر را در طول این سالها در مصاحبه های مطبوعات دیدیم. وقتی که اومدم آلاسکا، فرانک وبلاگم را پیدا کرد و برایم کامنت گذاشت و این طوری بود که در طی یک سال گذشته با هم تماس تلفنی داشتیم. من دختر روداری هستم و خیلی زود دعوت فرانک را برای رفتن به خونه شون قبول کردم و ده روز هم ماندم و کلی بهم خوش گذشت. مامان فرانک و همه اعضای خانواده اش به هم خیلی محبت کردند، خیلی زیاد. جا داره که اینجا ازشون تشکر کنم . این عکسهایی را هم که می گذارم از سن خوزه گرفته ام . اینجا یک قسمت از مرکز شهر است

Jan 21, 2007

سوال

وبلاگم را طبق سیستم جدید گوگل به روز کردم اما نمی دانم چرا دیگه نمی تونم عکس ها را از طریق برنامه " پیکاسو" بگذارم. البته می دونم که عکس ها در ایران باز نمیشه. ولی نمی دونم که از چه طریقی می تونم عکس بگذارم. اگر کسی می دونه لطفا اینجا پیام بگذاره. ممنون

Jan 16, 2007

کایک

وسیله چوبی که در عکس می بینید، کایک نام دارد. کایک ، قایق چوبی با دهانه دایره ای است که اسکیموها با آن به صید ماهی، خوک آبی و دیگر حیوانات دریایی می رفتند. در حال حاضر، قایق های موتوری جایگزین کایک شده است . اما ، سال گذشته که به بئرو رفته بودم، دیدم که بعضی از اسکیموهای آنجا همچنان از کایک استفاده می کنند. این کایک را چند وقت پیش دو مرد اسکیمو به سفارش موزه بثل درست کردند

آغازی دیگر

Posted by Picasa