و قبرستان روستا که در میان خانه ها قرار گرفته است
Aug 26, 2005
روستای ناپاسکیک -1
تصاویری که می بینید مربوط به روستای " ناپاسکیک " است . که در شرق رودخانه کاسکوکویم و در هفت مایلی جنوب شرقی بثل قرار دارد.این روستا که ساکنان آن بومی یعنی اسکیمو هستند در سال 1867 توسط سازمان جغرافیایی امریکا شناسایی شد . جمعیت اولیه آن 196 نفر بوده که رفته رفته از جمعیت ساکن در این روستا کاسته شده است . به طوری که در سال1890 جمعیت آن به 97 و نفر در سال 1936 به 67 نفررسیده است . اما طبق سرشماری سال 2004 تعداد جمعیت این روستا 436 نفر برآورد شده است .این روستا دهداری ، مرکز بهداشتی ، مدرسه ، دفتر پلیس ، زندان ، و یک فروشگاه برای تامین مایحتاج زندگی روزانه ساکنان آن دارد اما اکثر آنها تابستانها با قایق و زمستانها با سورتمه موتوری از روی رودخانه یخ زده کاسکوکویم عبور کرده و به بثل می آیند. به مدت یک ساعت در این روستا بودم و این عکسها را برایتان تهیه کردم . مدت بسیار کوتاهی بود ما سادگی روستا و مردمانش چنان عمیق است که در 5 دقیقه اول حضور در آنجا هم به چشم می آید و هم به دل می نشیند
Aug 18, 2005
هوای دودی
سه - چهار روز است که دشت های اطراف شهر ما و شهر دیگری به نام " فیربنکز" آتش گرفته و در حال سوختن است . به خاطر همین ، هوای شهر ما دود آلود شده و بوی سوخته شدن چوب و برگ شهر را گرفته است. این عکس را هم از مقابل خانه مان گرفته ام که نشان می دهد شهر مان چه قدر دود گرفته است . البته امروز عصر یک مقدار باران بارید و دودها را تا اندازه ای از بین برد
Aug 16, 2005
کرم های ماهی خور
چند روز پیش رفته بودیم ماهی گیری . داخل قایق که نشستیم بوی خیلی گندیده ای می آمد. بعضی نقاط تور ماهیگیری هم تغییر رنگ داده بود . فکر کردیم که به خاطر آن است . روی رودخانه هنگامی که داشتیم تور ماهی گیری را می انداختیم داخل آب ، یک مرتبه بک سر ماهی لای تور پیدا کردیم . همگی خندیدیم و فهمیدم که این ماهی را دفعه قبل از دست داده بودیم . اما چند دقیقه بعد، وقتی که همه تور داخل رودخانه افتاده بود ، دیدیم که کف قایق پر از کرم است !!!!! آن وقت بهتر فهمیدیم که بله ، ما دفعه قبل یک ماهی را یادمان رفته بوده از داخل تور بیرون بیاوریم و ماهی سیلور تقریبا 10 کیلویی مان را این کرم ها نوش جان کرده و اگر ما بهشان فرصت بیشتر داده بودیم کله اش را هم خورده بودند !!!! کله ماهی افتاده بود داخل رودخانه و عکسش از دستم رفت اما عکس کرم ها را می توانید ببینید . تعجبم که این کرم ها چه طوری ماهی به این بزرگی را قورت داده اند
Aug 13, 2005
از کاشت تا برداشت -1
قبلا برایتان نوشته بودم که جز چند لایه خارجی سطح زمین در بثل ، لایه های زیرین آن همیشه حتی در فصل تابستان یخ زده است . در چنین خاکی، تنها برخی گیاهان خاص و بومی امکان رویش دارند . به خاطر همین در بثل ، هر کسی که علاقه مند به باغچه داری است ، باید باغچه خارجی ( بیرون از سطح زمین ) ) درست کند . نحوه درست کردن آن هم به این شکل است که معمولا از تخته های چوب ، فضاهای مستطیل شکل ساخته و داخل را با خاک مناسب باغچه پر می کنند . البته پیش از این کار ، گلخانه ای را تدارک دیده و میوه و سبزیجات را ابتدا در آن پرورش می دهند و به حد لازم که رسید در باغچه می کارند. عکس هایی را از مراحل مختلف باغچه داری از کاشت تا برداشت محصول در بثل ، از خانه دوستمان برایتان تهیه کرده ام . این را هم اضافه کنم که با ارزش ترین و گران قیمت ترین چیز در بثل ، میوه و سبزیجات است . البته بیشتر افراد برای لذت بردن ، باغچه داری می کنند . نمونه اش همین دوست ما است که امروز به خانه اش رفتیم و من کلی گوجه فرنگی و تربچه و ... خوردم و خیلی خوشمزه بود و اصلا هم خسیس بازی در نیاورد که این ها را با زحمت کاشته و بخواهد که برای خودشون نگه داره
Aug 11, 2005
Aug 8, 2005
موزه لامپ مهتابی
این تصویر ، نمای بیرونی یک مرکز فرهنگی وهنری در شیکاگو است . در این مرکز هنری ، آثاری درباره " فلورسنت " و ترکیب رنگها از طریق قرار دادن چندین لامپ مهتابی رنگی به اشکال مختلف در معرض نمایش گذاشته شده بود. راستش من زیاد سر درنیاوردم اما در یک اتاق ، چندین لامپ مهتابی با نور قرمز به صورت یک چوبه دار بود و در کنار آن نوشته شده بود: صحنه ای از اعدام .من فقط این را فهمیدم ! بقیه اش هم بدون توضیح بود ! راستی عکسبرداری در موزه لامپ مهتابی ممنوع بود !!!! ولی فکر کنم این طوری می شه تجسم کرد : چشمهایتان را ببندید ، فرض کنید داخل اتاقی هستید که رنگ دیوارهایش خاکستری روشن است ، در زاویه اتاق حداقل 5 یا 6 لامپ مهتابی را پشت سر هم یا با زاویه و اشکال هندسی تجسم و به دلخواه خود به آنها رنگ بدهید . رنگهایی که من دیدم سبز و بنفش و آبی بود و برخی اتاقها هم مخلوطی از این رنگها بود. در حین بازدید از این موزه سه طبقه ای یک ذره وحشت زده بودم . به رغم حضور رنگها ، یک جور سردی را حس می کردم . با این که برخی رنگها مثل سبز یا آبی آرامش دهنده هستند اما با ایستادن در اتاق های سبز یا آبی ، باز همان حس را داشتم . نمی دانم چرا ؟ شاید به خاطر این که سواد هنری ام کم است
Subscribe to:
Posts (Atom)