سورتمه رانی روی رودخانه چند وقتی است که شروع شده. ماه پیش فقط لایه روی رودخانه یخ زده بود و دو نفر با سورتمه ماشینی شون روی رودخانه رفتند که به علت شکسته شدن یخ روی رودخانه ، غرق شدند. اما الان رودخانه کاملا یخ زده است و حتی بعضی ها رانندگی روی رودخانه را برای رفت و آمد میان دهات های اطراف بثل شروع کرده اند. امروز، طول خورشید ساعت یازده صبح و غروب خورشید ساعت چهار و نیم عصر بود
Dec 24, 2006
Dec 18, 2006
نقاشی من
این هم عکس من. یکی از دخترهای کلاسمون، مکیلا، که 11 ساله است، این را کشیده . پاهای من هر دوسالم هستند و یک شکل، اما نمی دونم چرا یکی از پاهام را چاق تر از اون یکی کشیده. ازش هم پرسیدم ، میگه که واقعا پاهام این شکلی هستند. البته فکر کنم یک پام را با کتانی کشیده ، ان یکی را با چکمه. چون من در کلاسمون ، یک جفت کتانی گذاشته ام که هر روز صبح وقتی وارد کلاس می شوم، چکمه هایم را در آورده و کتانی می پوشم. آن روز هم که داشت این نقاشی را می کشید من تازه وارد کلاس شده بودم . حدس می زنم وقتی که در حال عوض کردن کفشهایم بودم ، من را نقاشی کرده. راستی برام هم نوشته که اکرم موهای فرفری داره که ا لبته درسته.
Nov 15, 2006
این را داشته باشید تا پست بعدی
خیلی وقته که ننوشته ام. نه اینکه نوشتنی های بثل تمام شده. نه . بثل با همه کوچکی اش و با همه سادگی اش ، آن قدر تفاوت ها داره که حالا حالاها میشه از آن گفت و نوشت. ولی سرم شلوغه. شرمنده که در جواب دادن سوالها کوتاهی کرده ام. فقط این را میگم که اولین برف زمستان امسال هفته پیش اومد. الان همه جا کاملا یخ زده است. هوا هم منهای 17 درجه سانتی گراد است. این را داشته باشید تا پست بعدی
Oct 18, 2006
هدیه
این انگشتر را یکی از شاگردان کلاسمون که یک پسر 9 ساله است، به من هدیه داده. به من خیلی علاقه داره ، طوری که همش به معلم اصلی کلاس میگه که می خواهد من با او درس هایش را کار کنم. معلم کلاسمون بعضی وقتها بهش اخطار میده که اگر زیادی بازیگوشی کنه و به حرفش گوش نده، اجازه نخواهد داد که من با او کار کنم. بعد یک مرتبه می پره جلوی من و یواش به من میگه :" اکرم ، اکرم ، اکرم من می خواهم تو با من کار کنی " وقتی به انگلیسی میگه خیلی بامزه است. این طوری که میگه همه همکارانم می خندند و هی سر به سرش می گذارند که چرا من را بیشتر دوست داره. البته من هم بهش خیلی علاقه دارم. بچه بامزه و دوست داشتنی است. تقریبا سه چهار هفته پیش، کل بچه های کلاس را به خانه مون آوردم تا مرغ ها مون را ببینند. نیم ساعتی را هم داخل خانه مون نشستند. این پسره همش می خواست بره طبقه دوم خانه را نگاه کنه که البته وقت نکرد! حالا هر روز که می خواهم بیام خانه ، میگه من را هم ببری که بروم طبقه دوم خانه تان را نگاه کنم ! بهش گفته ام که یک روز با . مادرش بیاد خونه مون و همه جا را خوب بگرده و نگاه کنه و به مرغ ها هم سربزنه
Oct 4, 2006
شکار خرس
مردی که می بینید یکی از دوستان ما است که هفته پیش به همراه یکی از دوستانش برای شکار بز کوهی به منطقه ای نزدیک سوارد در حوالی انکریج رفته بود . آنها نتوانستند به بزها شلیک کنند، ولی یک بچه خرس و گرگ شکار کردند. دوست ما که اسمش "ارک" است به خرس شلیک کرده و شبانه آن را به محلی که چادر زده بودند، حمل کردند. روز بعد هم دوستش " آرن" در نزدیکی جایی که چادر زده بودند، گرگ را شکار کرده است. البته شکار این دو حیوان با مجوز بوده است. دو شب پیش ما خانه ارک" دعوت بودیم برای خوردن گوشت خرس. گوشت خرس، تیره رنگ ، خوشمزه و ترد بود. ارک و دوستش برای شکار مجوز گرفته بودند و خیلی مراقب بودند که مقرارت مربوط به شکار را رعایت کنند. ظاهرابچه خرسه ، بیشتر بلوبری، سمن بری و کرن بری خورده و همین، دلیل ترد بودن گوشتش بوده است
This is Eric Whitney, our family friend, sitting beside a bear he hunted. I asked him to write about his hunting trip. He wrote:"I was hunting with a freind, we flew into Lost Lake near Seward, Alaska. We were hunting for mountain goats, but could not get a good shot at one. I shot the small black bear at about when it was starting to get dark in the afternoon. We had a long hike back to out tent that night, but we had good weather for it. My friend Arron shot the wolf the next day right near our camp. We were careful to check hunting regulations for the area we were hunting and to have the proper licence and tags. The hides from the animals are beeing tanned now. The bear was very good to eat, he had been eating berries and not fish."
Oct 2, 2006
آموزش زبان یوپیک
آموزش و تمرین زبان یوپیک که زبان مادری اسکیموهای ساکن در بثل و روستاهای اطراف آن است ، از جمله کلاس هایی است که در مدارس اینجا وجود دارد و هدف ازآن حفظ و ماندگاری زبان اسکیموها است. همه دانش آموزان چه اسکیمو و چه غیر اسکیمو ملزم هستند که در این کلاس شرکت کنند. این کلاس همچون کلاس های کتابخانه ، ورزش و کامپیوتر هفته ای یک ساعت برای هر مقطع به طور مجزا دایر می شود. بچه های کلاس ما هم به طور مجزا در هر یک از این کلاس ها درکنار دانش آموزان دیگر شرکت می کنند . گاهی اوقات من با بچه های کلاس مان به کلاس یوپیک می روم. کلاس جالبی است. قبلا گفته بودم که بچه های اسکیمو دو نام دارند. یک نام به زبان اسکیمو و یک نام به زبان انگلیسی. بچه های غیر اسکیمو هم اغلب برای خود یک نام یوپیک انتخاب می کنند. وقتی معلم می خواهد حضور غیاب را انجام بدهد اسم انگلیسی بچه ها را می خواند اما رسم است که هر کس اسم یوپیک دارد، به جای این که بگوید " حاضر" ، نام اسکیمویی خود را می گوید. نام های اسکیموها معمولا طولانی با تلفظ های سخت از ته گلو است و هر کس نام اسکیموی خود را بگوید یک علامت مثبت می گیرد. معلم هر چیزی را که می خواهد بگوید اول به زبان یوپیک می گوید و بعد به زبان انگلیسی ، آن را تکرار می کند. در این کلاس متناسب با کلمه ای آموزش داده می شود، یک کار هنری هم انجام می شود. مثلا وقتی کلمه بلوبری آموزش داده می شد، از بچه ها خواسته شد که نقاشی از بلوبری بکشند. من هم چند تا کلمه یاد گرفته ام اما هنوز آنها را به طور کامل حفظ نشده ام .زبان اسکیموها زبانی بی قاعده است چون ادبیات مکتوب ندارد. بنابراین یاد گرفتنش خیلی سخت است . اینها چند کلمه اسکیمویی است : واقا ( تلفظ ق طولانی و از ته حلق است) به معنی سلام
کیت دوزیت به معنی " اسم شما چیه ؟
قایث آیوقسید به معنی "حال شما چه طور است ؟ وینا آسیخدوا ( حروف س و ی طولانی و حرف خ از ته حلق بیان می شود)به معنی " خوبم
قوایانا به معنی " متشکرم "
دالک به معنی " ساکت باش "
Sep 16, 2006
بستنی اسکیمویی
اسکیموها یک نوع بستنی خانگی دارند که اسمش به زبان بومی " اکوداگ" است و عکسی که می بینید نمونه ای از این بستنی است که مادر یکی از همکارانم درست کرده است . طرز تهیه این بستنی خیلی ساده و خیلی عجیب است به خاطر مواد تشکیل دهنده آن. اول، یک لیوان روغن مایع سرخ کردنی را داخل کاسه می ریزید. بعد یک لیوان شکر( ترجیحا آسیاب شده که نرم باشد) به آن اضافه کرده و هم می زنید. بعد یک لیوان" بلوبری" یا "بلک بری" یا " سمن بری" ( توضیحاتی درباره این میوه ها که در آلاسکا رشد می کنند،ا قبلا نوشته ام ) ریخته و آن را بهم می زنید تا با هم مخلوط شوند. بعد آن را داخل فریزر گذاشته و بعد از نیم ساعت که کاملا یخ زده شد ، می خورید. بعضی ها مقداری ماهی سمن خرد شده هم داخل این بستنی می ریزند! دفعه اول که شنیدم بستنی اسکیموها از روغن درست می شود، یک نوع واکنش منفی در ذهنم ایجاد شده بود که نمی توانستم تصور خوردن این نوع بستنی را بکنم اما سه چهار ماه پیش که با یک خانواده اسکیمو گردش رفته بودیم ، کارولین یک مقدار از این بستنی را به من داد که امتحانش کنم . توی رو در بایستی، یک قاشق از بستنی را خوردم. بستنی آب شده بود و روغنش داخل دهانم ماسیده شد اما مجبوری قورتش دادم. چند روز پیش یکی از همکارانم که اسکیمو است، با یک شوق و ذوقی از من پرسید که بستنی خانگی آنها را تا حالا خورده ام یا نه. برایش تعریف کردم که یک بار خورده ام اما خوشم نیامده . بعد گفت مادرش بستنی اسکیمویی را خیلی خوب درست می کنه و گفت که برایم می آورد تا آن را امتحان کنم . این بستنی را دیروز آورد و من از آن خوردم . خوشمزه بود. اصلا مزه روغن هم نمی داد. فکر کنم به دو دلیل یکی این که کاملا یخ زده بود. دوم این که یک عالمه بلوبری و بلک بری داشت. تقریبا 5 یا 6 قاشق خوردم . اما یکی دوساعت بعد، احساس سنگینی می کردم. فکر کنم به خاطر روغنش بود
Sep 8, 2006
خانه تابستانی
این یک خانه موقت تابستانی است که اسکیموها برای دودی و خشک کردن ماهی استفاده می کنند. این عکس را در
حوالی یکی از روستاهای اطراف بثل به نام "ناپاکیک " گرفته ام
طناب بازی
بعد از دو هفته ، بتدریج چم و خم کار دستم اومده . کار کمک معلم ، کمک کردن به دانش آموزان ویژه برای انجام دادن مشق هایشان و تمرین بیشتر برای یاد گیری است. هر روز دانش آموزانی که هر کمک معلم با او کار می کند، عوض می شود تا همه کمک معلمان با همه دانش آموزان کار کنند. بچه های بامزه ای هستند در عین حال بعضی روزها اعصاب خرد می کنند از بس که باید بهشان یادآوری کنیم که چه کاری را باید انجام بدهند یا انجام ندهند. مجموعا محیط کاری خوبی است و بابتش خوشحالم . کلا وقت ناهار و بازی دانش آموزان در حیاط مدرسه یک ساعت است؛ نیم ساعت ناهار و نیم ساعت بازی. دو تور بسکتبال ، چهار ردیف تاب پنج تایی وسه چهار تا اللکگنک وسایل بازی در حیاط مدرسه هستند. من ویکی از کمک معلم ها که اسکیمواست و دوست صمیمی من در میان همکارانم شده، هر روز سه تا چهار دانش آموزرا به حیاط می بریم. کار ما در زنگ تفریح مراقبت از این دانش آموزان است تا مبادا کاری اشتباه انجام بدهند( بعضی از دانش آموزان کلاس ما گاهی اوقات رفتار اجتماعی درستی انجام نمی دهند مثلا بچه های دیگر را هل می دهند و یا کارهایی این طوری) ولی اغلب من با آنها بازی می کنم. یک روز بهشان طناب بازی یاد دادم و حالا دانش آموزان کلاس های دیگر هم می آیند و می خواهند با ما بازی کنند. طناب بازی که می دانید چیه. دو نفر طنابی را نگه می دارند و یک نفر یا دو نفر به طور همزمان از روی طناب که در حال حرکت است ، می پرند. یک روز خودم در حال پریدن از روی طناب بودم که معلم اصلی کلاسمان به طور اتفاقی به حیاط آمد و من را دید و خندید. حالا اگر ایران بود، اخراجم می کردند
Sep 3, 2006
کمک معلم شده ام
از هفته گذشته در دبستان بثل که اسم آن "کیلباک" است، به عنوان "کمک معلم " مشغول به کار شده ام . این مدرسه دو کلاس برای دانش آموزان استثنایی دارد که من به همراه پنج کمک معلم و یک معلم اصلی با 11 دانش آموز کار می کنیم . برای پیدا کردن این کار سه روز پشت سر هم به اداره آموزش بثل رفتم.تعداد متقاضیان برای کمک معلم شدن زیاد بود. اول من گفته بودم که به طور پاره وقت می خواهم کار می کنم چون می خواستم وقت کافی برای درس خواندن داشته باشم . بعد خبر دار شدم که آنها نیروهای پاره وقت را برای زمانی می خواهند که معلم یا کمک معلم اصلی غیبت می کند. بنابراین تصمیم عوض شد و ترجیح دادم تمام وقت کار کنم . اولویت کار در مراکز دولتی با اسکیموها است مخصوصا در کارهایی که خیلی حرفه ای نیست. شانس آوردم که این کار برایم جور شد. ناگفته نماند که فقط به رفتن به اداره آموزش اکتفا نکردم و رفتم با معلم اصلی صحبت کردم و او موافقت کرد. معلم اصلی کلاس ما، امریکایی است و پنج کمک معلم دیگر اسکیمو هستند. هشت تا از دانش آموزان اسکیمو و دو نفر هم دارای ریشه خانوادگی اسکیمو هستند
راستی این عکس را امروز ساعت 12 ظهر گرفتم. معمولا درماه سپتامبر و اکتبر ، صبح ها هوای بثل " مه " است
I have decided to write in English for the people who speak English and are curious to know about life in Alaska. My English is not perfect so you may find some mistakes in my writing. However, I would like to share my experiences of living in Alaska with you.
I am a 33 years old Iranian journalist and I came to Bethel, a small town in southwest Alaska, on February 2005.
I remember when I was a child in Tehran, the capital of Iran, there was an old man selling ice cream in the neighborhood shouting, “Alaskan ice cream.” The “Alaskan” ice cream was actually Iranian popsicles. I always wanted to buy one, though my mother never let me, telling me that they were not fresh. But I wouldn’t listen. I bought the popsicles, eating them fast before my mother saw me. I really loved them. With the memory of “Alaskan ice cream” in my mind, I left Iran to live with my husband in Bethel.
About this picture: I took this photo around 12 o’clock today in backyard of my house. In September and October, the weather is mostly foggy until noon.
I am a 33 years old Iranian journalist and I came to Bethel, a small town in southwest Alaska, on February 2005.
I remember when I was a child in Tehran, the capital of Iran, there was an old man selling ice cream in the neighborhood shouting, “Alaskan ice cream.” The “Alaskan” ice cream was actually Iranian popsicles. I always wanted to buy one, though my mother never let me, telling me that they were not fresh. But I wouldn’t listen. I bought the popsicles, eating them fast before my mother saw me. I really loved them. With the memory of “Alaskan ice cream” in my mind, I left Iran to live with my husband in Bethel.
About this picture: I took this photo around 12 o’clock today in backyard of my house. In September and October, the weather is mostly foggy until noon.
Aug 26, 2006
یک میوه دیگر
این هم یک نمونه دیگر از میوه هایی است که در بثل رشد می کنه . اسم این میوه که گیاه آن بوته ای است ، " کرن بری " است که به فارسی ، "قره قاط " ترجمه شده است
Aug 14, 2006
Jul 30, 2006
Jul 27, 2006
وسیله ای برای چیدن بلوبری
وسیله قرمز رنگی که در عکس می بینید برای چیدن بلوبری استفاده میشه. نحوه استفاده اش هم راحته. دهانه این وسیله را زیر دانه های بلوبری گذاشته و به جلو می بریم . دانه های بلوبری همان طور که در عکس می بینید در داخل این وسیله جمع می شوند. با توجه به فوران پشه ، استفاده از این وسیله برای چیدن بلوبری خوبه. قیمت این وسیله 20 دلار است و ما این را از حراجی همسایه امان که داشت از اینجا می رفت، 5 دلار خریدم .حالا که این وسیله را خریده ایم شاید بتوانم بلوبری بیشتری بچینم و مربا درست کنم
جواب سوالها
پری دریایی: هایی که در " دنسینگ فن " استفاده می شود معمولا پر پرندگان قطبی یا آلاسکایی است. من دقیقا نمی دانم که آن چه در عکس گذاشته بودم پر کدام پرنده بود
نیما: اینجا هیچ خبری نیست و" بی خبری هم خوش خبری است
جیرجیرک: به نظر من در محیط اینترنت باید خیلی کوتاه نوشت
نانا: در آرشیو ماه آپریل سال گذشته درباره رقص ها بیشتر نوشته ام
.گیتا: من قبلا هم نوشته بودم که همسرم اینجا زندگی می کرد و من هم بعد از ازدواج ، از تهران به اینجا آمدم
Jul 21, 2006
Subscribe to:
Posts (Atom)