اینجا که باشی ، سفیدی برفها چشمت را می زند . هیچ مرزی میان آسمان و زمین وجود ندارد مگر در جایی که بوته های خشک، سیاهی را به سفیدی بخشیده اند . محیط پیرامونی که در عکس های بالا می بینید ، " تاندرا " نامیده می شود به معنی جلگه بی درخت و منجمد . برف ها خیلی خیلی خشک هستند و زیر پا خش خش صدا می دهند . آسفالت خیابانها هم همگی یخ زده هستند و ماشین ها روی یخ حرکت می کنند. خانه های چوبی به رنگهای مختلف در فاصله های نسبتا دور ازهم قرار گرفته اند. محیطی کاملا آرام . تنها چیزی که آرامش اینجا رامی شکند ، پارس سگهاست و صدای سورتمه های موتوری . البته هنوز هم سورتمه های قدیمی که حداقل 6 سگ آن را می کشند ، دیده می شود و چه قدر منظره این سورتمه ها زیباست . البته من از سگ خیلی خیلی می ترسم. پریروز برای قدم زنی در میان برفها رفته بودم که از محوطه خانه های پشتی صدای پارس سگها را شنیدم و فوری پریدم خانه . نمی دانم که کی می توانم به حضور این سگها عادت کنم . سگهای روستایی نسبتا بزرگ نه از آن سگهای تیتیشی خانگی . گر چه سگهایشان اهلی هستند اما من که می ترسم
Feb 12, 2005
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment