شکار حیوانات و صید ماهی دو منبع اصلی امرار معاش اسکیموها بوده و هست. در گذشته ، اسکیموها برای شکار حیوانات از رسوم خاصی تبعیت می کردند که از اعتقاد آنها به وجود ارواح درطبیعت و حیوانات نشات می گرفت. به خاطر همین ، در میان هر اجتماع از خانواده های اسکیمو ، زن یا مردی وجود داشت که دارای قدرت برقراری ارتباط با ارواح و درخواست مهیا ساختن امکان شکار بود.علاوه بر این هر گروه از اسکیموها رسوم خاصی را در شکار حیوانات انجام می دادند. به عنوان مثال، اسکیموهای آلاسکا از بردن نام حیوانی که قصد شکارش را داشتند، پرهیز می کردند. آنان معتقد بودند که اگر اسم حیوان را بگویند، روح حیوان از قصد آنان باخبر شده و اجازه نخواهد داد که شکار شود. آنان همچنین حیوان شکار شده را به مدت یک روز بیرون از خانه نگه می داشتند تا روح از حیوان جدا شود. همچنین استخوان های حیوان شکار شده را سوزانده و برای رفع رنجش روح حیوان کلماتی را به زبان بومی بیان می کردند. شکار خرس قطبی مهم ترین شکار اسکیموها بوده و البته هر کسی حق انجام این کار را نداشته است. معمولا بزرگان گروه این کار را می کردند
Jun 29, 2006
Jun 25, 2006
رقص-1
خانم پیری که می بینید، "مری سان دان" است که به خاطر زیبایی رقص اسکیمویی که انجام می دهد معروف است. امسال رقصیدن برای مری خیلی سخت بود چون حتی نمی توانست به تنهایی راه برود . با این وجود وقتی که با اصرار فراوان تماشاچیان مواجه شد تصمیم گرفت که کمی برقصد. او فقط توانست برای مدت کوتاهی سرپا بایستد و برقصد و بعد از آن در خواست صندلی برای نشستن کرد
Jun 20, 2006
طبل زنی -1
یکی از آلات موسیقی اسکیموها، " درام " یا طبل است که نمونه آن را در عکس می بینید. آواز خوانی دسته جمعی و نواختن درام از رسوم دیرینه اسکیموهاست که همچنان پابرجاست. در مراسم پایانی رقص اسکیموها که چندی پیش در در بثل برگزار شد ، گروهی از درام نوازان قدیمی برنامه ای را اجرا کردند که این عکس ها مربوط به آن است. کسانی که علاقه مند به دیدن عکس های مربوط به رقص اسکیموها هستند می توانند به آرشیو ماه آپریل 2005 نگاه کنند
Jun 18, 2006
Jun 15, 2006
حیوان خانگی ما -1
اینها هم جوجه هایی است که چند وقت پیش خریدیم. شش تا هستند و چند تایی از آنها سیاه رنگ هستند. فعلا که تابستان است زیر ایوان جای گرفته اند و البته یک خانه چوبی هم دارند که آنجا تخم مرغ خواهند گذاشت. اگر حیوان خانگی امریکایی ها سگ و گربه است ، مال این جوجه ها هستند که البته وقتی چاق و چله تر شدند قرار است که آنها را نوش جان کنیم
Jun 14, 2006
جواب سوالها
ناهید راجع به نحوه استفاده تخم مرغ در غذای اسکیموها سوال کرده بود. آنها هم تخم مرغ را مثل ما یا نیمرو می خورند یا آب پز. تخم پرنده را هم همین طور. ما آن تخم ها آب پز کردیم و با نمک خوردیم . دوستان اسکیمو هم همین طور. ولی بعید می دونم که مثل ما ایرانی ها تخم مرغ را برای کوکو استفاده کنند! بوته های بلوبری هم سبز
شده اند ولی هنوز میوه نداده اند
دوستی خواسته که از صید و شکار اسکیموها وفرهنگشان در این زمینه بنویسم . به زودی راجع به آن خواهم نوشت
یک کامنت عجیب هم داشتم . یک ایرانی به اسم امیرحسین نوشته بود:" سلام اکرم نمی دانم آقا هستید یا خانم ..." !یاد حرف دوست فلسطینی ام افتادم که می گفت درکشوراردن، اسم "اکرم " برای مردها است نه زنها
بابک سوال کرده بود که نان سمبوسه ها را از کجا تهیه می کنم . نانی که استفاده می کنم نان ترتیا ( نوع نپخته و خمیری ) که نانی مکزیکی است. من این نانها را از فروشگاه کاستکو در انکریج می خرم
Jun 11, 2006
کمپینگ -10
روزی که می خواستیم برگردیم جریان آب یخ هایی که در سطح دریا و رودخانه شناور بودند، را به ساحل آورده بود. در نتیجه ، قایق مون را همان طور که در عکس می بینید، بالای یخ ها پیدا کردیم . بنابراین روز آخر تا ساعت 4 عصر منتظر ماندیم تا جریان آب یخ ها را به حرکت در بیاوره و زیر قایق پر آب بشه تا بتوانیم برویم . باور نکردنی بود اما جریان آب چنان یخ ها را زیر برد که اطراف قایق پر آب شد و توانستیم حرکت کنیم . کمپینگ خیلی خوبی بود. جاتون خالی
کمپینگ-9
من به همراه کارولین ( زن اسکیمو) و بچه ها در بیابانی که چادر زده بودیم دنبال تخم پرنده گشتیم و اینها را پیدا کردیم و خوردیم. جمع آوری تخم پرنده یکی از کارهای اسکیموهاست که در فصل تابستان انجام می دهند. کارولین به ما گفت که اول به پرندگان نگاه کنیم که کجا پرواز می کنند و نحوه پروازشان چه طوری است . هر جا که آنها خیلی دورش بچرخند احتمالا لانه شان و تخم هایش را آنجا گذاشته اند. شیوه سختی بود اما وقتی که تمرین کردم یاد گرفتم و توانستم لانه پرندگان را لای بوته ها پیدا کنم و سه تا تخم جمع کنم . البته در هر لانه باید چند تا تخم را باقی می گذاشتیم تا پرنده شوند. تخم هایی که می بینید مال غاز ، قو و چند پرنده دیگر هستند که من اسمشون یادم رفته
Jun 7, 2006
کمپینگ-5
آیرین 6 ساله که فوق العاده دختر عاقلی بود. مامانش می گفت که آیرین دوست نداره که کسی ازش عکس بگیره ولی به من اجازه داد که عکسش را بگیرم و قرار هم شده که عکسش را برایش بفرستم . راستی یادم رفته بود که بگم دوست اسکیموی ما در دهات دیگری به نام " کوئیت لاگ" که از بثل به مدت 45 دقیقه قایقرانی فاصله داره، زندگی می کنند
کمپینگ -4
واسیلا هفت ساله است و همان دختری است که از چادرشون ایراد می گرفت. خیلی دختر زبل و شیطانی بود. بهش گفته بودیم که داداشش را بخوابانه که نه تنها نخواباند بلکه بیشتر شارژش کرد تا بیدار بمانه . می گفت هوا که روشن است چرا بخوابیم ؟ راست هم می گفت. وقتی هوا روشن آدم خیلی سخت خوابش می بره. این دلیلی است که من زمستان های بثل را خیلی بیشتر از تابستان هایش دوست دارم. راستی اسم جایی که رفته بودیم " کان گگناک" در جنوب آلاسکا حواشی تنگه برینگ است
Jun 6, 2006
کمپینگ-2
این هم چادر ماست. وقتی ما داشتیم چادرمان را نصب می کردیم دختر دوستمان که 7 ساله بود، مرتب می گفت که چادر شما خیلی قشنگه. می گفت که چادرشون را اصلا دوست نداره. احساسش را درک می کردم آدم در بچگی خیلی بیشتر از بزر گسالی دنبال چیزهای جدید و به روز است . ولی بهش گفتم که من چادرشون را خیلی دوست دارم. و واقعا هم همین طور بود. چادرشون من را یاد چادری انداخت که در دوران کودکی موقع مسافرت از آن استفاده می کردیم . حتی یک بار در جنگل نور ، باد باعث شد که چادرمون از زمین کنده بشه و من و خواهر و برادرهایم کلی خندیدیم در عین حال که کلی خجالت کشیدیم
Subscribe to:
Posts (Atom)