دیروز هوا16 درجه زیر صفر بود و من به همراه دو تا از دوستان به مدت دو ساعت روی رودخانه یخ زده کاسکوکویم در حال سورتمه رانی بودیم .هر دفعه که دستهایم را از دستکش بیرون می آوردم تا عکس بگیرم چنان دستم بی حس و یخ زده می شد که به سختی می توانستم دستکش هایم را دوباره بپوشم . شاید در عکس خیلی واضح نباشد اما دستکش هایم از پوست سیل است و کلاهم از موی سمور آبی است . اما زیر هرکدام از آنها یک کلاه و یک دستکش دیگر هم پوشیده بودم . سورتمه سواری را خیلی دوست دارم ناگفته نماند که کمر درد هم می گیرم . چون با سرعت می رویم و هر جا که سطح یخ زده هموار نباشد و پستی و بلندی باشد چند بار درجا پرش داریم !!! با تمام اینها خیلی خوش می گذره. راستی عینک یا کلاه کاسکت هم باید بپوشیم تا صورت مان یخ نزنه. و اما خیلی از دوستان سوال می کنند که چرا اینجا هستم . همسرم اینجا را انتخاب کرده و اینجا کار می کنه و من هم بعد از ازدواج با او به اینجا آمدم . درباره کنار آمدن با شرایط فیزیکی اینجا هم باید بگویم که برای من شبهای تابستان که تاریکی نداشتیم سخت ترین لحظات بود. من عاشق زمستانش هستم . حتی زمستان گذشته تقریبا هر روز پیاده می رفتم در حالی که برف می بارید و هوا بسیار سرد بود. هر وقت که اینجا باشی زیبایی خاصی را می بینی . مثلا دیروز که سورتمه رانی کردیم به سمت جایی رفتیم که در تابستان برای کمپینگ رفته بودیم . آن همه طبیعت زیبا وبکر و سرسبز که قبلا عکس هایش را برایتان گذاشته بودم الان یخ زده و سفید پوش است اما فوق العاده زیبا . دیروز برای یک لحظه هوس کردم که برای چند روز وسط بیابان یخی زندگی کنم . ولی وقتی که عکس می گرفتم تا حد زیادی پشیمان شدم چون اگر در همان لحظه دو عکس بیشتر می گرفتم دستم یخ زده بود
Jan 3, 2006
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
8 comments:
کسی که عاشق طبیعت بکر باشه حتما از زندگی در اونجا لذت میبره منم پارسال اولین زمستونی بود که نیویورک بودم ولی هر روز از سرما ناله میکردم میدونم که زمستون اینجا با اونجا قابل مقایسه نیست ولی تابستون تصمیم گرفته بودیم که بخاطر سرما از اینجا کوچ کنیم که نشد ولی خدا را شکر امسال خیلی بهتره یا عادت کردم یا واقعا گرمتره
میخواستم در مورد دو پست قبلیت نظر بدم که هر بار نمیشد
شما روزنامه نگاری و حتما خیلی بیشتر از من میدونی ولی من به عنوان یک خواننده از ابتدای شروع وبلاگت بیشتر از ابتدای شروع کتابت خوشم میاد
اون پستی که میگفتی که اسم آلاسکا را فقط از بستنی فروشهای دوره گرد شنیده بودی و همسرت وقتی باهات چت میکرد تو وب کم میدیدی که روزه در حالی که نیمه شبشون بوده و ......... شاید اونها واسه وبلاگ خوب باشن و واسه شروع یک کتاب خوب نباشن ولی من به شخصه کتابی که مثل یک وبلاگ راحت و صمیمی شروع بشه را ترجیح میدم
salam Akram jan, man bargashtam ama chon ke eye surgery dashtam hanooz nemotonam chizi bekhonam ya benevisam....omidvaram ke zodtar in moshkelam bartarf beshe ama axc hay zibaee ke gozashte bodi negah kardam merci ...emsal ma dar Toronto havee nesbatan bahari darim...omidvaram intoori bemone..shad bashi
سلام خان دیداری درباری پست قبلی می خواستم بگم که نوشتن یک کتاب از تجریات شما در آلاسکایا کلا دربار ی الاسکا خیلی تصمیم خوب و به جایی هست. من تا حالا کتابی رو در این باره به زبان فارسی ندیدم.فکر م کنم بد نیست که در اون کتاب یه قسمتی رو هم به تاریخ سرزمین آلاسکا اختصاص بدین. حتما عکس های قشنگ خیلی زیادی رو هم میشه بهش اضافه کرد. موفق باشی
salam dooste aziz. khubi? man ham zemestuno be tabestun tarjih midam. inja mesle unja sard nist. yani fekr konam hich ja mesle unja sard nabashe :D amms vaghti sobhe zood miram sare kar, tariki o sardie hava khaili michasbe. be khosus ke man asheghe kolaho shalgardan hastam o dastkesh haye charmim ro ham khaili doost daram ;) dar har surat movazebe khodetun bashid.
سلام اکرم جان
آرزو میکنم که گرمای شور و شوق تو به زندگی در چنین شرایط سخت , به سردی نگراید
امید که همیشه خوب و خوش باشی
به واقع به این همه سرزندگی و نشاط تو حسودیم میشود
مهر افزون فرزانه
salam akram jan
man hesam jannesar hastam az baku
az khoondane safarnamehat lezzat mibaram
tond tond behet sarmizanam ke yevaght up nakoniva man nakhoonam
be maham sar bezan
سلام اکرم جان. همه جای دنیا سرای من است. اگر دلام خوش باشد، نه؟
البته شخصا" توی سرما و زمستان حالت افسردگی بهام دست میده و به همین دلیل هم آفتابیترین مملکت دنیا رو برای زندگی انتخاب کردم ولی بدم نمیآد برای تعطیلات سری به قطب بزنم. :)
Post a Comment