Jan 8, 2006

کریسمس اسکیموها

قبلا بهتان گفته بودم که اسکیموهای منطقه ما اغلب شان از نژاد " یوپیک " و مذهب " ارتدوکس روسی " هستند که روز هفتم ژانویه را به عنوان روز تولد مسیح جشن می گیرند. ما امروز به روستای " کویثلاک " یکی از روستاهای اطراف بثل رفتیم تا جشن کریسمس اسکیموها را ببینیم . تقریبا ساعت یک ونیم ظهر بود که سورتمه رانی را بر روی رودخانه کاسکوکویم شروع کردیم و ساعت 3 به خانه یکی از دوستان اسکیمویی مان در این روستا رسیدیم .از خوش شانسی ما ، مراسم بعد از چند دقیقه در خانه این دوست مان انجام شد. ر سم این دسته از اسکیموها در جشن کریسمس این است که اهالی روستا به صورت دسته جمعی خانه به خانه می روند ، آواز می خوانند ، دعا می کنند و غذا و شیرینی می خورند. این مراسم از صبح شروع می شود و بدون وقفه تا ساعت 12 شب ادامه می یابد. ادامه مراسم از فردای آن روز از سر گرفته می شود تا خانه همه اهالی روستا مورد بازدید قرار گیرد
در خانه دوست اسکیمویی ما حدود چهل نفر از اهالی روستا برای جشن آمدند.ابتدا پسر جوانی تقریبا هجده ساله وارد خانه شد. او یک ستاره تزیینی بزرگ که اطرافش با نوارهای براق تزیین شده بود و در وسط آن تصویری از مسیح حک شده بود را در دست داشت . بعد از او بقیه همراهان وارد شدند . پسر جوان روبه جمعیت ایستاد و با میله چوبی که پشت ستاره قرار داشت آن را به گردش در آورد و پیرمرد اسکیمویی که کشیش هم بود، شروع به خواندن آواز و دعا به دو زبان روسی و یوپیک ( زبانی اسکیمویی ) کرد و بقیه نیز او را همراهی کردند. آواز شان بسیار ملایم بود و تقریبا پانزده دقیقه طول کشید .سپس پیرمرد کشیش به زبان پوپیک حرف هایی زد که به نظر می رسید دعا می خواند و برای اهالی روستا آرزوی سلامتی و شادی می کند. بعد از پایان دعا و آواز، از مهمانان پذیرایی شد. رسم است که هر خانه غذاهایی تهیه شده از گوشت شکار نظیر غاز وحشی و گوزن شمالی و ... درست می کنند .هدایایی هم به دیگران داده می شود . هدیه ای که در خانه دوست مان می دادند نفری یک جوراب بود که به ما هم دادند. من نتوانستم از این مراسم که سادگی و بی آلایش بودن آن بسیار جالب بود، برایتان عکس بگیرم چون غریبه بودم . از سوی دیگر مراسم مذهبی بود و به نظر می رسید عکس گرفتن چندان مناسب نباشد. به جای آن ،عکسی در راه بثل - کویثلاک برایتان گرفتم Posted by Picasa

8 comments:

babak said...

سلام. چقدر بکر است. لطفن باز هم از طبیعت و مردم آن ناحیه و زندگیشان بنویسید و عکس بگذارید

Anonymous said...

پس حتما مردم اون روستا مردم مذهبی هستن
شما این مدت طولانی را با سورتمه رفتین یخ نزدین؟ روی یک سورتمه دو نفر هم میتونن سوار بشن؟

Anonymous said...

اسکیموها کلا آدم های مذهبی هستند و این تنها مربوط به آن روستا نیست . هوا منهای 17 یا 18 درجه بود که ما به آن روستا رفتیم . با وجود لباس های گرم و کلاه و دستکش مخصوص اما
پاهایم بی حس شده بود و سنگین . این در حالی بود که من بیشترین لباس را پوشیده بودم. روی هر سورتمه هم فقط دو نفر می توانند سوار شوند

Mohammad - محمد said...

متن بسيار گيرايی بود. تمام عکس ها جالب و بکر است. منکه خواننده دائمی اين وبلاگ شدم. اميدوارم وقت داشته باشيد از اين مکان نامأنوس بيشتر بنويسيد.

مسعود said...

سلام
خانم دیداری چقدر برام جالب بود که شما از اون سر دنیا و در میان اسکیموها می نویسید . راستش یاد اون برنامه کودک افتادم که پدر بزرگ اسکیمو داستانهای دوران بچه گی خود رو برای نوه ها و بچه هاش تعریف می کرد.
یادش بخیر
لطفا بازم بنویس

Anonymous said...

اینقدر خوب توصیف می کنید زندگی در این قطب یخی رو که من یکی هر روز به اینجا سر می زنم تا بیشتر از زندگی با اسکیموها بدونم

Adel Andalibi said...

ممنون
خیلی خوب بود
آیا زبان بومی را یاد گرفته اید؟

"م"راست می گهف من وقتی اینجا میام یه حس نوستالژیک پیدا می کنم، گمونم مال همون کارتونای بچگی باشه.

Anonymous said...

سلام
مدتی قبل دبیر جغرافیای ما یک تحقیق در مورد زندگی اسکیموها را به من واگذار کرد من بعد از جستو جوی زیاد با مطالب شما اشنا شدم ولذت بردم راستش من به خبر نگاری بل تمام وجودم عشق می ورزم وقصد دارم در اینده در این رشته تحصیل کنم داستان زندگی شما من را به شدت مجذوب کردورویای زندگی در قطب وسفر به کشورهای خارجه را همواره در ذهنم به یاد خواهم داشت