یاد روزی افتادم که به بثل آمدم .دو هفته دیگه، یک سال میشه که من اینجا آمده ام . آن روز هم هوا تقریبا این طوری بود.آسمان و زمین با هم یکی بودند و چیزی دیده نمی شد. امروز برای فقط پانزده دقیقه با سورتمه بیرون رفتیم تا هم بنزین بزنیم و هم من عکس بگیرم. این عکس را در بیابان اطراف خانه مان که تابستان پر از زغال اخته بود ، گرفته ام و اگر چند شاخه گیاه روی زمین نبود، واقعا نمی شد بین زمین و آسمان مرزی قایل شد
Jan 15, 2006
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
4 comments:
سلام دوست قطبی؟ ازت خبری نداشتم اما عکس های جددت را که دیدم خیالم راحت شد.بی معرفت چرا وقتی ایران اومدی یه سری ما نزدی؟ الان دیگه جاتو تو برنامه های دولت خالی نمی کنیم چون اینقدر اوضاع قراش میشه که خودمون هم موندیم چه کنیم تازه اصلا دیگه نهاری به ما نمی دن که یاد تو باشیم راستی ما حدود 2 هفته پیش رفتیم پیش خاتمی با چند تا از بچه های دولت سراغ تو رو هم گرفت. قربانت: خاطره وطن خواه
توی این هوا شما چطور جاده را پیدا میکنین؟ مردم سر کار میرن؟
کار کتاب به کجا رسید؟ فکر کنم کتاب خیلی جالبی بشه
خاطره ،واقعا خوشحالم که بهتون ناهار نمی دهند !!!!!!!!!!!!!
به این میگن سفیدی ناب.خیلی معرکه است .
Post a Comment