در آلاسکا علاوه بر هواپیماهای بزرگ ، هواپیماهای کوچک دونفره یا چهارنفره هم زیاد هست که کارشان جابجایی مسافران میان روستاها است . یک نمونه هواپیمای کوچک قدیمی را به عنوان دکور در فروگاه انکریج آویزان کرده اند که در عکس می بینید. بثل دو تا فروشگاه دارد و همه جور بستنی هم دارند. بستنی آلاسکایی ، گردویی، توت فرنگی ، نارگیلی و شکلاتی. همان طور که کارخانه های بستنی سازی ، بستنی هایشون را به دیگر جاهای امریکا می فروشند به اینجا هم می فروشند. دیگه اینجا خیلی هم پرت نیست که هیچی نداشته باشد!همه جور نوشابه و خوراکی هم هست. فقط قیمت شون به خاطر هزینه حمل و نقل چهار تا پنج برابر جاهای دیگر است البته بیشتر درباره میوه جات و سبزیجات این موضوع صدق می کند. قیمت بعضی چیزها مثل مواد غذایی کنسروی بین دو تا سه برابر است. درآمد اینجا هم خیلی بالاتر از جاهای دیگر امریکا است اما به نسبت آن هزینه زندگی هم بسیار بالاست . دولت امریکا ماهانه حقوق ثابت را به هر اسکیمویی می دهد تا کمک خرج زندگی شان باشد. هزینه بهداشت و درمان آنها رایگان است. برای تحصیل هم هزینه کمتری می دهند. من واقعا میانگین حقوق افراد ساکن اینجا را ندارم. تا آنجایی که من شنیده ام امریکایی ها بدشون می آید که ازشون درباره حقوقشان سوال کنی . در ایران هم ممکن است که بی ادبی باشد که از کسی بپرسی چه قدر حقوق می گیره. اما با سوال غیر مستقیم مثل این که در آمد یک معلم یا وکیل یا روزنامه نگار یا ... چه قدر است ، کسی ناراحت نمی شه. ما خودمان قبل از اینکه کسی بپرسه می گویم که در آمد فلان شغل این قدر است . در هر صورت من واقعا میزان حقوق را نمی دانم فقط شنیده ام که یک صندوق دار در فروشگاه ساعتی 8 دلار حقوق می گیره. کرایه خانه اینجا ماهی یک هزار و پانصد دلار است. یک بار که فروشگاه می روی تا نان و یک مقدار میوه بخری باید 50 دلار خرج کنی . با این حساب ساعتی 8 دلار هم خیلی خوب نمی تواند باشد اگر تنها زندگی کنی و خونه هم نداشته باشی . کسانی که در جاهای دیگر امریکا هستند نظر بدهند
Feb 27, 2006
Feb 26, 2006
سیاتل-12
این عکس را هم برای مامانم گذاشتم که مطمئن بشه از سیاتل همه جور میوه و سبزی خریدم. ضمن این که یک فروشگاه ایرانی هم پیدا کردیم و کلی خوراکی ایرانی شامل تخمه، شیرینی ، کشک ، رشته آش ، انواع سبزیجات ، چای ، نان بربری و نان لواش ، فالوده، بستنی زعفرانی و لواشک خریدیم .همه را هم داخل جعبه های پلاستیکی آوردیم و خوب وسالم هم رسیدند. در پاسخ به آن دوستی که دراین باره سوال کرده بود، باید بگویم که آوردن میوه و خوراکی به بثل و آلاسکایک کار مرسوم است و اگر این کار را نکنی جای تعجب داره . چون همه چیز اینجا خیلی گران است . شرکت هواپیمایی "آلاسکا ایرلاین" هم کاملا در جریان این امر است. به جای چمدان از این جعبه ها استفاده می شه تا غذاها را بهتر بتوان جابجا کرد. هر کس هم می تواند سه جعبه هریک با وزن 20 کیلو داخل بار بفرسته. داخل هواپیما هم سرد است و همه چیز خوب می مونه
Feb 25, 2006
Feb 23, 2006
پاسخ به پرسش ها
اول از دوستم نیک آهنگ تشکر می کنم بابت معرفی وبلاگم و همین طور بقیه دوستان خوبی که بهم لینک داده اند و خواننده وبلاگم شده اند
دوست خوبم رضا معطریان، عکس های من کجا و عکس های حرفه ای تو کجا؟ مخصوصا عکس های خبری دولت که من هم داخل کادرش بودم!!!! رعنا جونم خوشحالم که دانشگاه درس می خونی و به جای خبرگزاری ، داری در روزنامه کار می کنی. امیدوارم که تعطیل نشه. دوستان خیلی خوبم در دوره دانشگاه، آقای درودیان، اقای عباسی و آقای علوی مرسی که به من سر زدید. خیلی خوشحال شدم
درباره اینکه من اینجا چه می کنم ، زیاد نوشته ام . ولی خلاصه اش اینه که دارم " زندگی " می کنم. آزاده پرسیده که جای قحطیه که آمده ام آلاسکا. یکی دیگر از دوستانم می گفت شوهر قحطیه داری می روی آلاسکا!!! ا
.اینترنت اینجا هم وایر لس است هم دیال آپ. مال من وایر لس است با سرعت 11 مگابایت و ماهی 50 دلار هم بابت آن پرداخت می کنیم
شفق قطبی را من خودم هنوزدر بثل ندیده ام. چون تابستانها ما شب زیاد نداریم . زمستان ها هم هوا خیلی سرد است و باید نصفه شب بروی وآسمان را نگاه کنی که ببینی شفق قطبی هست یا نه . ولی در انکریج- بزرگترین شهر آلاسکا- به خاطر منطقه جغرافیایی اش ، شفق قطبی زیاد دیده می شه و من آنها را دیده ام . خیلی قشنگ هستند. چند تا عکس از شفق قطبی در آرشیو ماه مه دارم
دمای هوا اینجا هم را مثل دیگر جاهای امریکا به فارنهایت می گویند اما هنوز برای من قابل فهم نیست و آن را به سانتی گراد تبدیل میکنم تا ایرانی ها ی مثل خودم از میزان سرما سر در بیاورند
Feb 22, 2006
سیاتل-6
سیاتل مرکز ایالت واشنگتن در شمال غربی امریکا است . آن طور که من شنیده ام ساکنان این شهر، رفتار خیلی دوستانه و لیبرال دارند . نمای سیاتل نیز مثل شهرهای دیگر امریکا از جمله نیویورک و شیکاگو ، پر از برج است اما در سیاتل ساختمان های 3 یا 4 طبقه زیادی در مرکز شهر دیده می شود . نمای اکثر این ساختمان ها ، آجر بهمنی است و رنگ آنها جلوه خاصی به شهر داده است. ترافیک شهر هم خیلی روان تر و سبک تر از ترافیک نیویورک و شیکاگو است
سیاتل-3
برجی که می بینید معروف ترین برج سیاتل است که " اسپیس نیدل" نام دارد .ارتفاع این برج 184 متر است و 44 سال پیش ساخته شده است. من دو عکس قبلی را وقتی که بالای این برج رفتم ، گرفتم
Feb 21, 2006
سیاتل-1
ما رفته بودیم سیاتل یک خورده آفتاب و گرما بخوریم اما هوای آنجا از بثل سردتر بود! سرما هم خوردم !راستی نمی دونم چرا شنبه که عکس ماه را گذاشته بودم یک مرتبه تعداد بازدید کنندگان وبلاگم پتج - شش برابر شده بود! واقعا به خاطر عکس ماه بود ؟ در هرصورت از همه کسانی که بهم سر می زنند ممنونم . جواب کامنت ها را هم فردا می نویسم
Feb 16, 2006
Feb 15, 2006
آب شدن ناگهانی یخ ها-1
از دیروز آب و هوای اینجا به طرز عجیبی تغییر ناگهانی کرده است. این یکی دو روز فقط باران باریده است . چیزی که به خاطر سرمای زیاد اینجا، بندرت اتفاق می افتد. هوا الان یک درجه سانتی گراد است اما به خاطر باد که با سرعت 21 کیلومتر در ساعت می وزد، هوای احساس شده تقریبا منهای سه یا منهای چهار درجه سانتی گراد است . گرچه گرم شدن هوا از یک نظر خوب است اما بد هم هست . چون این گرم شدن ، اتفاقی و چند روزه خواهد بود. تمام یخ ها در حال آب شدن هستند وبه خاطر همین رانندگی و یا پیاده روی خیلی سخت شده است و هر لحظه ممکن است که لیز بخوری. به خاطر لیز بودن زمین ، دیروز مدارس هم تعطیل بود.اتفاق دیگر، طولانی شدن ساعات روز و کم شدن تاریکی روز است. طلوع خورشید ساعت نه و نیم صبح و غروب خورشید ساعت شش و نیم عصر شده است
Feb 14, 2006
اینجا خبر خاصی نیست
درباره اینکه چرا اینجا را برای زندگی انتخاب کرده ایم قبلا هم نوشته بودم اما دوباره می نویسم. همسرم پیش از ازدواج با من اینجا را برای زندگی انتخاب کرده بود . در واقع چند سالی بود که اینجا زندگی می کرد.انتخابش هم از روی " علاقه " بود. وقتی که می خواست با من ازدواج کنه ، فیلمی از اینجا را به من نشان داد تا چشمم باز باشه و بدونم کجا دارم می روم . بعدش هم ازدواج کردیم و من هم آمدم اینجا. داستان به همین سادگی است . ممکن است بعضی ها از زندگی در شهری مثل نیویورک که شلوغ و پرجنب و جوش است خوششان بیاید بعضی ها از اینجا. اینجا خبر خاصی نیست . زندگی روزمره اینجا هم مثل بقیه جاها است .ضمن اینکه بی خبری ، خوش خبری هم هست! راستی این هم عکس درختچه ای که تابستان جلوی خانه مان کاشته بودیم . با این که در برف ویخ محاصره شده اما خوب خودش را نگه داشته . شاید هم یخ زده . تابستان معلوم میشه که این درختچه ما زنده هست یا نه
Feb 12, 2006
بخاری خوراک پزی
من بخاری چوبی را به دو دلیل خیلی دوست دارم. یکی اینکه جلویش می نشینم و به سوختن چوب ها با رنگ قشنگشون نگاه می کنم و چایی می خورم و کتاب می خونم . دوم اینکه داخل این بخاری، کباب کوبیده ، جوجه کباب یا ماهی کباب درست می کنیم که خیلی خیلی خوشمزه میشه.گاهی هم آش رشته و یا عدسی را روی این بخاری درست می کنم. راستش را بخواهید بیشتر به خاطر این بخش ، بخاری چوبی را دوست دارم !
وسایل گرمایی-4
بخاری چوب سوز هم یکی دیگر از وسایل گرمایی است . تقریبا همه خانه های اسکیموها و اکثر خانه های بثل این بخاری را دارند.بعضی ها هم بخاری نفتی استفاده می کنند روزهایی که هوا منهای 20 درجه بیشتر باشد ، نیاز است که دو وسیله گرمایی استفاده شود. چون ظرفیت گرم کنندگی شوفاژ تقریبا محدوداست. معمولا دمای خانه ما 22 درجه سانتی گراد است ( با استفاده از شوفاژ) و وقتی که بخاری چوبی را هم روشن می کنیم دمای خانه مان به بیست و پنج درجه می رسد. بنابراین باید لباس گرم هم بپوشی مخصوصا وقتی که هوا مثل هفته های قبل به منهای 40 درجه رسیده بود
وسایل گرمایی -1
اینجا سه نوع وسیله گرمایی هست و معمولا خانه ها به دو تا از این وسایل مجهز هستند. آنچه در این عکس می بینید شوفاژخانه یا " بویلینگ روم" نام دارد. این دستگاه اصلی ترین منبع گرمایی خانه است. لوله هایی از این دستگاه در قالب شوفاژ دیواری در تمام اطراف خانه کشیده شده است .منتهی داخل لوله های این شوفاژ به جای آب ( که یخ می زند) ، مایعی به نام " گلای کال" که از مشتقات ضدیخ ماشین است ، ریخته می شود و دستگاه هم با نفت این مایع را گرم کرده و باعث گرم شدن خانه می شود. چنانچه این دستگاه از کار بیفتد ، خانه در ظرف مدت کوتاهی یخ خواهد زد و غیرقابل استفاده خواهد شد.
چوب
تمام چوب هایی که برای سوزاندن در بخاری مان جمع کرده بودیم ، هفته پیش تمام شد. این چوب ها را ما از دو پسر اسکیمو خریدیم. آنها در روستای "ناپاسکیک" زندگی می کنند و با یک ساعت سورتمه رانی روی رودخانه ، این چوبها را برایمان آوردند. تقریبا نیم ساعت هم داخل خانه مون نشستند و چای و میوه خوردند. جالب بود هر چی می پرسیدم که می خورید می گفتند باشه. . البته این یک اخلاق امریکایی است که مثل ما ایرانی ها رودربایستی و تعارف ندارند. ازشون خیلی خوشم اومد به خاطر این که خیلی زحمت کش به نظر می رسیدند. آنها این چوب ها را همان هفته که هوای بشدت سرد بود از کنار رودخانه جمع آوری کرده بودند که کار فوق العاده سختی است. تابستان که ما چوب جمع می کردیم با اینکه هوا ملایم بود اما کار راحتی نبود. زمستان که جای خود دارد
Feb 10, 2006
Subscribe to:
Posts (Atom)